سریال وانس آپون ا تایم


سریال خارجی روزی روزگاری  : داستان سریال درباره یک جنگل و شهر خیالی هست . در یک جنگل جادویی , موجودات افسانه ای مانند پری ها , شنل قرمزی و مادربزرگش , پینوکیو , ملکه شیطانی , پادشاه چارمینگ ,هوک , سفید برفی و کوتوله ها و دیگران در کنار هم زندگی می کنند . دختر یه خانواده کشاورز که مادرش جادوگر است , به صورت اتفاقی دختر کوچک پادشاه به اسم سفید برفی را که اسبش رم کرده است و وارد ملک شخصی آن ها شده است را نجات می دهد بدون آنکه بفهمد سفید برفی دختر پادشاه آن سرزمین هست . این خبر به گوش پادشاه می رسد و به خانه کشاورز می آید و دختر کشاورز ( رجینا - ملکه شیطانی ) را میبیند و از او خواستگاری می کند زیرا که خودش همسرش را از دست داده است. دختر کشاورز که عاشق جوان اسطبل دار مزرعه هست , تمایلی به ازدواج با پادشاه ندارد اما مادرش که جادوگر بدجنسی هست او را مجبور می کند که این ازدواج را بپذیرد . اما سفید برفی که دختر کوچکی هست و به خیال خودش می خواهد به رجینا کمک کند به مادر او جریان عشق وی به جوان اسطبل دار را می گوید و او نیز دخترش و آن جوان را در اسطبل غافلگیر می کند و قلب جوان را از سینه اش در میاورد و او را می کشد. رجینا با ناراحتی و تنفر از سفید برفی که راز او را برملا کرده است با پادشاه ازدواج می کند . اما سرانجام به کمک یک جادوگر دیگر به اسم " پوست چروکین " که قبلا مربی جادوگری مادرش بوده است و رازهای جادوگری را به وی آموخته است , می تواند مادرش را از طریق یک آینه جادویی به سرزمینی دیگر تبعید کند. پوست چروکین به رجینا هم راز و رمزهای جادوگری را میاموزد و او را نیز تبدیل به جادوگری قدرتمندی می کند . رجینا شوهرش را که پادشاه هست را به کمک یک غول چراغ جادو و توسط مارهای سمی می کشد . پس از کشتن او به فکر راهی برای نابودی سفید برفی می افتد اما چون سفید برفی و شوهرش توسط پوست چروکی قبلا دارای طلسم محافظتی شده اند امکان آسیب زدن به آن ها در آن سرزمین وجود ندارد. از اینرو با کمک پوست چروکین طلسمی می سازد و تمام ساکنان جنگل سحرآمیز را به شهری به اسم استوری بروک می فرستد که در آن جادویی وجود ندارد تا به این طریق بتواند از سفید برفی انتقام بگیرد اما این طلسمی که اجرا کردند توسط یک نجات دهنده که بچه سفیدبرفی هست قابل شکستن است. افرادی که به شهر استوری بروک آمدند دچار فراموشی شدند و هیچ چیز از زندگی قبلی یادشون نمیاد و پیر هم نمی شوند زیرا که زمان در شهر متوقف شده است و آن ها 28 سال به همان شکل سابق باقی ماندند . طلسم شهر مانع از ورود و خروج افراد می شود و آن ها در آنجا گیر افتادند و هر کدام بخواهند از شهر خارج شوند می میرند . اما با آمدن دختر سفید برفی ( به اسم اما ) به شهر اوضاع تغییر می کند. او که دارای پسر کوچکی به اسم هنری است و در شهر ساکن است , وی را می بیند و پسر کوچک که کتاب داستانی درباره وقایع جنگل سحرآمیز دارد از او می خواهد که بهش کمک کند تا طلسم را از بین ببرند در حالی که همه فکر می کنند که پسرک خیال باقی می کند و دروغ می گوید و به او باور ندارند . ملکه شیطانی یا همان رجینا که اکنون شهردار شهر است تصمیم می گیرد با یک سیب "اما " را مسموم کند اما پسرش سیب را می خورد تا به وی نشان دهدکه همه چیزی که میگفته واقعی هست . پسرک مسموم می شود و با بوسه مادرش (بوسه عشق واقعی ) در بیمارستان بهوش می آید و طلسم شهر هم با همین بوسه از بین می رود . همه مردم شهر همه چیز را به یاد می آورند . جادوگر قدرتمند دیگر شهر به اسم پوست چروکین که در گذشته فرزندش را گم کرده است برای اینکه بتواند از شهر خارج شود و دنبال پسرش بگردد و  جادوی منع عبور را بشکند , با وسایلی که با خود از جنگل سحرآمیز آورده , طلسمی می سازد و در چاه نزدیک شهر می اندازد و دوباره جادوها را به شهر باز می گرداند و رقابت بین او و ملکه شهر و سایر شخصیت های افسانه ای شهر که به دنبال پیدا کردن راهی برای بازگشت به سرزمینشان هستند شکل می گیرد .



این مونه برفی ,پادشاه ,دختر ,رجینا ,پوست ,جنگل ,سفید برفی ,پوست چروکین ,ملکه شیطانی ,جنگل سحرآمیز ,استوری بروک منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

جلوات.ای ار |www.jalavat.ir آموزش عکاسی اداره تعاون روستایی شهرستان قروه تور لحظه آخری - تور مالزی | فلات پارس پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان سیستم های تهویه مطبوع/مهتاب گستر ابزار رایگان وبلاگ | خدمات وبلاگ نویسی و تازه های آی تی - وارونه آشپزی و خانه داری خوشمزه ترین مزه ها اینجا همه چی هست